فرصت چون ابر گذران است...

این وبلاگ فرصتی است برای من و شما دوستان عزیز تا به قله حقیقت نزدیک تر شویم

فرصت چون ابر گذران است...

این وبلاگ فرصتی است برای من و شما دوستان عزیز تا به قله حقیقت نزدیک تر شویم

دژ انقلاب

     

 سلام بر جوانان مومن و پرشور انقلابی ، درود بر جوانانی که جان 

 

 خود را در طبق   اخلاص گذاشته و به ندای امام خمینی " ره " ، 

 

 لبیک گفته و حماسه آفریدند و تاریکی ها را زدودند و فجر را   

 آفریدند.

 

دهه فجر مبارک باد .

 

اکنون به پاس حرمت به خون شهدا و امام شهدای انقلاب و  

 

خانواده  های ارجمند شهدا و تشکر از پدران و مادران انقلابیمان که 

 

 قهرمانانه ایستادند تا استقلال و آزادی و جمهوری اسلامی را

 

به ما تقدیم کنند ، ما هم  به این مناسبت و حماسه ی جهانی 

 

 در سالگرد پیروزی سال 1357 از اکنون تا 22 بهمن ، 1357 تبریک و 

 

 تهنیت با گوهر های دلنشین خود در این گوهر فشانی شریک  

 

میشویم . 

 

، 2  ، 3 با ذکر یا علی از اکنون شروع کنید یاران انقلاب...

اسلام را با خون سرخ حسین "ع" حک کردند.....




آرام باشید ،آرام باشید، می شنوید.....؟! با گوش جان بشنوید......


 این صدای هل من ناصر ینصرنی " آیا کسی هست مرا یاری کند "


 از دیوار زمان عاشورای 61 هجری و سرزمین کربلا از فضای تاریخ می گذرد و بگوش می رسد


کاروان کربلا هنوز همراهی می طلبد.


 آری من می شنوم ... توهم می شنوی ؟!

 این صدا در ذرات هوا پخش شده و داغ دل شیعیان تازه گشته


و کتیبه های عزای امام حسین و یاران و اهل بیتش بر سرای دل نقش بسته


 و شور حسینی و مشی و روش حسینی غوغا می کند و در حسینیه ی وجود به ندای حسین "ع" لبیک گفته


 و با حضرت زینب پیام آور کربلای حسین هم نوا می گرددو سفر آغاز می کند و همراه با زینب "س" گام برداشته و مسیر رسالت را ادامه می دهد.


 حال پای دل را از زمین و زمان فراتر برده و در روز عاشورای سال 61 در کربلا با زینب می نشینیم .


 حضرت زینب از خیمه گاه نظاره می کند و میدان عشق آفرینی و در طبق اخلاص نهادن جان و عرضه کردن به معشوق را تماشا می کند.


طبق مقاتل روایت شده است : ظهر عاشورا بود حسین  "ع" در آخرین لحظات عمر شریفش به سر می برد و اسب امام در اطراف آن حضرت می چرخید و خود را به خون امام اغشته می کرد


 و زینب "س" این گونه می نالید : وای برادرم ! وای آقایم ! وای اهل بیتم ! ای کاش آسمان بر زمین می افتاد و کوهها بر دشت ها به هم می خورد .


 در همان حال عمر بن سعد با عده ای از یارانش به قتلگاه نزدیک شده بود ، پس زینب فریاد زد : " ای عمر ! ابا عبدالله را دارند می کشند و تو به او می نگری ؟ "


سپس  زینب فرمود : وای بر شما ! آیا در بین شما مسلمانی نیست ؟ احدی اورا پاسخ نداد .


 پس از آن ابن سعد فریادی بر سر مردم زد که : بر او فرود آیید و او را راحت کنید .


 وای بر من ، وای بر من ، دستانم  یارای لغزاندن قلم  بر روی صفحه را ندارد . با عرض پوزش از آقا امام زمان ......


 شمر با سرعت بر گودال وارد شده و بر سینه امام نشست و محاسن شریف آن  ولی اعظم الهی را گرفت  و با دوازده ضربت

سر مقدس عزیز زهرا را از تن مقدسش جدا ساخت .


 آخرین مناجات امام " الهی رضا برضاک " خدایا به رضای تو راضی خشنود هستم .


 و آخرین کلامش  " بسم الله و بالله و فی سبیل الله "  به نام خدا و به کمک خدا  و در راه خدا .


این متن فقط برای این بود که بدانیم اسلام را با خون سرخ حسین "ع" حک کردند ، مبادا که خون شریف حسین "ع" را پایمال کنیم...........

عسل بندگی

 

 

 

 

 



 

سحر بود ،مادر با لبخند مهربانش مرا برای نماز بیدار کرد، پدر با نگاه محکمش به من سلام داد و دست نوازشگرش را بر سرم کشید. ناگهان  رعشه ی وجودم را فراگرفت و دلم پر از مهربانی و محبت شد و خدا را شکر گفته و نماز را اقامه داشته .بعد از نماز نشسته بودم و به نعمت های بیکران  خداوند فکر میکردم که ناگهان این حدیث  به ذهنم خطور کرد،قال رسول الله"ص" :«انَ الولد الصالح ریحانة من ریاحین الجنة» «فرزند صالح گلی است از گلهای بهشت» و مرا به تفکر وا داشت که این پدر و مادر متعهد و صالح هستند که دل در گرو تربیت و پرورش نسل صالح قرار دادند و هم و غم خود را به کار میبرند تا فرزندانی سالم و خداجو و شایسته به جامعه هدیه کنند.  

 

  





آری شالوده زندگی اگر صحیح باشد ،نتیجه و ثمرش  فرزندان مفید و افتخار افرین هستند و بر عکس اگر شالوده زندگی یعنی پدر و مادر بی تفاوت و بی مسئولیت باشند نتیجه و ثمرش تمدنی فاسد وفرزندانی ناشایسته و غیر مفید است.

آری وظیفه و تکلیف پدر و مادر قبل از تولد فرزند، شروع و در طول حمل و تولد و رشد فرزند ادامه دارد ،یعنی از زمان  انتخاب همسر تا مقدمات حمل فرزند و نوزادی و شیر خوارگی و کودکی که با مهر و نوازش و لطافت روح او را پرورش میدهد و در ادامه نوجوانی ، بلوغ ،جوانی ، ازدواج فرزند و پشتیبانی از فرزند پس از ازدواج و راهنمایی و هدایت او و ....................

آری این پدر و مادر ها هستند که خود را از لحاظ علمی و عملی ساخته و پرداخته و به مسائل اخلاقی و شرعی التزام داشته و از وجود و هستی خود مایه گذاشته اند و مانند شمع سوخته اند، تا با حرارتشان فرزندان قد بکشند.

من خود بارها دیده ام که مادری در قنوت میخواند :« ربنا هب لنا من ازواجنا و ذریتنا قرة اعین و اجعلنا للمتقین اماما.»- به ما از همسران و فرزندانمان آن ده که مایه روشنی چشمان باشد و ما را پیشوای پرهیزگاران بگردان»  سوره مبارکه فرقان /ایه 74 ،که هنوز و هنوز در طلب رشد وتعالی ما هستند.

آری پدر و مادر ها هستند که زمینه ساز و مهیا کننده شرایط لازم و مفید برای سلامت و بلوغ  و رشد و نشاط و کمال فرزندان گام برداشته اند.

کم کم تمام وجودم را گرمای عشق به پدر و مادر فرامیگیرد و به مفهوم احادیث و ایه هایی را که بارها و بارها شنیده و درک نکرده بودم ،پی برده و آنجا که قران می فرماید : « ولا تقل لهما اف » -  به پدر و مادرت وکوچکترین بی محلی نکن  -  چه به حق گفته است ،که این پدر و مادر جایگاه والایی دارند زیرا که تکیه گاه فرزندان بوده اند وهستند ، زیرا که تکیه گاه آنان خداست.آنجا که معصوم میفرماید : برالوالدین واجب و ان کان مشرکین – نیکی به والدین واجب است اگرچه مشرک باشد. 

 

دلم میخواهد که هر چه بیشتر در ارتباط با پدر و مادر و ارزش آنها بدانم برای همین سراغ سوره لقمان میروم و به آیه 14 میرسم که در این آیه بحث از نعمت وجود پدر و مادر و قرار دادن شکر پدر و مادر در کنار شکر «الله» . حال با هم از حرارت و نفوذ این سخن وحیانی سرمست میشویم : نخست میفرماید : " وما به انسان درباره ی  پدر و مادرش سفارش کردیم "  -و وصینا الانسان بوالدیه –

  انگاه به زحمات فوق العاده ی مادر اشاره کرده ، میگوید : " مادرش او را با نا توانی حمل کرد " و به هنگام بارداری هر روز رنج و ناراحتی  تازه ای را متحمل میشد.- حملته امه وهنا علی وهن – مادران در دوران بارداری گرفتار وهن و سستی میشوند ، چرا که شیره ی جان و مغز استخوانشان را به پرورش جنین خود اختصاص میدهند .

 لذا به دنبال آن می افزاید : " و دوران شیر خوارگی او در دو سال پایان میابد " – و فصاله فی عامین

 سپس  میگوید : توصیه کردم که : "برای من و برای پدر و مادرت شکر به جا آور"  - ان اشکرلی ولوالدیک –

 و در پایان آیه با لحنی که خالی از تهدید و عتاب نیست میفرماید : " بازگشت همه شما به سوی من است " الی المصیر- 

 

  

 

 

 

 مادرم و پدر بهتر از جانم  از امروز بندگی خدا را میکنم  و یاری و همکاری و احترام به شما را،  میخواهم با خدمت به شما  عسل بندگی خدا را بچشم.........

من اکنون مرواریدی در صدف هستم....

.


امروزه در عصر ما که بعضی نام ان را عصر برهنگی و آزادی جنسی گذارده اند و افراد  

غربزده، بی بند و باری زنان را جزئی از آزادی او می دانند مقوله ی حجاب برای این دسته ناخوشایند و گاه افسانه ای است متعلق به زمانهای گذشته.

اما مفاسد و مشکلات اجتماعی که منشا ان از این آزادیهای بی قید و شرط و بی حجابی است کم کم باعث شده این مقوله رایج شود.

حال به این مقوله از زبان بانوی مسلمان جوان  توجه کنید

من آزادی غربی را  نمی خواهم.

من بی بند وباری را نمی خواهم. 

من نمی خواهم کالا باشم.

می خواهم خودم باشم"یک بانو" بانویی که از زلال چشمه ی کوثر زهرا سیراب شود.

می خواهم مدارج علمی را طی کنم بدون اینکه از من سواستفاده شود.

می خواهم گوهری در صدف باشم.

می خواهم از زهرا "س" درس گرفته وزینب وار زندگی کنم.

می خواهم این راه را محکم و با صلابت طی کنم.

می خواهم مسیر ولایت را همگام با ولایت نه پیش تر و نه پس تر بپیمایم.

می خواهم در برابر امامم ولی عصر"عج" خجالت زده نباشم و سلامم را پاسخ دهد ومرا در جرگه ی شیعیانش بپذیرد.

من چون بنده هستم باید عبد باشم و از الله اطاعت کنم، چون می خواهم از چشمه ی عبادالله بنوشم.

پس ملاک خواست خداست.....

قبول دارم؛ حجاب با داشتن حیا زیباست.

قبول؛ دارم از دختر با حجاب انتظار است که حیا تمام رفتارهایش را پوشش دهد.

قبول دارم؛اگر از دختری با حجاب رفتاری بی حیا گونه سر بزند احساس زنندگی خاصی به وجود میاره.

قبول دارم؛از مهمترین علت های حجاب تامین و حفظ حیاست.

اما   

نباید تمامی اینها واجب بودن مستقل حجاب رو زیر سوال ببره.

حجاب به خودی خود واجبه یعنی  خواست خداست:از انجا که خداوند حکیم در ایه 31 سوره نور می فرماید:

"وقل للمومنات یغضضن من ابصارهن و یحفظن فروجهن" وبه زنان با ایمان بگو: چشمهای خود را <از نگاه هوس آلود> فرو گیرند و دامان خود  را حفظ نمایند. 

"ولا یبدین زینتهن الا ما ظهرمنها " و انها نباید زینت خود را آشکار سازند جز آن مقدار که طبیعتا ظاهر است 

." و لیضربن بخمرهن علی جیوبهن " و روسری های خد را بر سینه خود افکنند.  

" ولا یضربن بارجلهن لیعلم ما یخفین من زینتهن "انها به هنگام راه رفتن پا های خود را به زمین نزنند تا زینت پنهانیشان دانسته شود.

حال اگر تا کنون از خواست خداوند خبر نداشتیم و در غفلت به سر می بردیم اکنون در آخر این آیه خداوند از راه برگشتن و پدیرفتن بنده اش را بشارت می دهد و راه توبه را معرفی می کند : " و توبو الی الله جمیعا ایه المومنون لعلکم تفلحون" و  سر انجام با دعوت عمومی همه ی مومنان اعم از مرد و زن به توبه  به سوی خدا آیه را پایان داده ، می گوید : 

 " و همگی به سوی خدا باز گردید ای مومنان تا رستگار شوید"   

  

   

 

  

 

 

 

 

 

 

  

 من که حال خداوند توبه ام پذیرفته  و در جرگه بندگانش قرار داده است خود را اینگونه می آرایم: 

*برای لبانم...............راستگویی  

* برای صدایم.............ذکر الله

برای چشمانم............چشم پوشی از حرامات

برای دستانم.............کمک و یاری به مستمندان

*برای پاهایم..............ایستادن برای نماز

*برای قامتم...............سجده کردن برای الله

*برای قلبم................حب الله 

*برای عقلم..............دانایی 

*برای خودمم...........ایمان به وجود الله.  

من اکنون مرواریدی در صدف هستم.........